انسانها به این ۷ دلیل از عاشق شدن میترسند
Reasons-Most-People-Are-Afraid-Love
در ادامه ترجمه مطلبی از دکتر لیزا فایراستون را میخوانید که در آن به بررسی روابط عاشقانه پرداخته و در آن ۷ دلیل را بیان میکند که باعث میشود انسانها از عاشق شدن بترسند.
4.18
میلاد شکیب
16030
انسانها به این ۷ دلیل از عاشق شدن میترسند
Vidoal
در ادامه ترجمه مطلبی از دکتر لیزا فایراستون را میخوانید که در آن به بررسی روابط عاشقانه پرداخته و در آن ۷ دلیل را بیان میکند که باعث میشود انسانها از عاشق شدن بترسند.
همه ما داستانهای عشقهای ازدسترفته زیادی را میشناسیم و پرسش «چرا رابطهها از بین میروند» نیز بهشدت در پس ذهنهایمان حضور دارد. چه بدانیم یا چه ندانیم، بسیاری از ما انسانها از عاشق شدن هراس داریم. در حالی که ترسهایمان ممکن است خود را به شیوهها یا در مراحل مختلف نشان دهند، بسیاری از ما خود را در پناهگاههایی پنهان میکنیم تا از آسیب دیدن در روابط مصون بمانیم. اما این پناهگاهها در ما توهم اشتباهی ایجاد میکنند و باعث میشوند نتوانیم به دیگران نزدیک شویم. در این مطلب میخواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم: چه چیزی ما را از صمیمیت میترساند؟ چه چیزی جلوی ما را برای ایجاد یک رابطه عاشقانه میگیرد؟
۱- عشق واقعی ما را آسیبپذیر میکند.
رابطه جدید یک قلمروی ناشناخته است و بسیاری از ما از این ابهام و ناشناختگی یک ترس طبیعی داریم. اینکه به خودمان اجازه عاشق شدن بدهیم به این معنی است که وارد خطر شدهایم. ما به طرف مقابلمان اعتماد میکنیم و به او اجازه میدهیم روی ما تاثیر بگذارد که این مسئله به ما احساس آسیبپذیر بودن و تحت تاثیر بودن میدهد. مرکز دفاعی درون ما دچار چالش میشود. عاداتی طولانیمدتی که به ما اجازه میداد روی خودمان تمرکز داشته باشیم، شروع به تغییر کردن و کمرنگ شدن میکنند. کمکم به این عقیده میرسیم که هر چه مراقب باشیم، بیشتر آسیب میبینیم.
۲- عشق جدید آسیبهای گذشته را زنده میکند.
وقتی وارد یک رابطه جدید میشویم، بهندرت پیش میآید از اینکه چگونه تحت تاثیر گذشته خود هستیم آگاه باشیم. مسائلی که در رابطه قبلی باعث آزار ما شده و مسائلی که از کودکی ما سرچشمه میگیرد تاثیر بسیار زیادی روی درک ما از فردی که با ما در رابطه جدید است و نحوه عملکرد ما در رابطه عاشقانه میگذارد. مسائل منفی گذشته ممکن است باعث شود ما در رابطه جدید محتاط عمل کنیم. همچنین ممکن است از ایجاد صمیمیت در رابطه جدید خودداری کنیم چراکه این وضعیت جدید، احساساتی از گذشته نظیر فقدان، عصبانیت یا طرد شدن را برمیانگیزد. دکتر پت لاو در این مورد میگوید: «وقتی زمان زیادی انتظار چیزی مانند عشق را میکشید، با درد همراه میشود»؛ دردی که در گذشته در شما وجود نداشته است.
۳- عشق هویت قدیمی ما را به چالش میکشد.
در درون بسیاری از ما احساساتی نهفته است که ما را از «دوستداشتهنشدن» میترساند. در همه ما یک «صدای درونی منتقد» وجود دارد که مانند یک مربی ستمگر عمل میکند و دائما در سر ما میگوید تو ارزش نداری یا لایق شاد بودن نیستی. ریشه این مربی ستمگر در تجربیات بد کودکی، رفتارهای انتقادیای که در دوران کودکی در معرض آنها بودهایم و همچنین احساسهایی که والدینمان نسبت به خودشان داشتهاند، سرچشمه میگیرد.
در حالی که این رفتارها بهخودیخود آسیبزنندهاند اما بهمرور در درون ما نهادینه میشوند. وقتی بزرگ میشویم ممکن است دیگر آنها را در درونمان بهعنوان یک نیروی منفی درک نکنیم و آنها را بهعنوان یک وجه مخرب در درونمان بپذیریم. این افکار انتقادی یا «صداهای درونی» معمولا آسیبزننده و ناخوشایند هستند، اما به هر حال وقتی در وجود ما نهادینه میشوند، آشنا به نظر میرسند. وقتی فرد جدیدی ما را بهگونهای متفاوت از صداهای درونیمان میبیند، به ما عشق میورزد و قدردان ماست، کمی احساس ناراحتی و دفاعی میکنیم، چراکه وضعیت جدید با وضعیتی قدیمی که به آن عادت کردهایم و هویت قدیمی ما را شکل داده، کاملا متفاوت است.
۴- لذت واقعی درد واقعی همراه دارد.
هر وقت یک لذت واقعی و احساس ارزشمند بودن را در سطحی عاطفی تجربه میکنیم، ممکن است منتظر جاری شدن میزان زیادی غم در زندگی خود باشیم. بسیاری از ما از چیزهایی که ما را بسیار خوشحال میکنند، دوری میکنیم، زیرا همان چیزها همزمان ما را ناراحت هم میکنند. برعکس این موضوع هم صادق است؛ خیلی وقتها ما نمیتوانیم بدون روی برگرداندن از شادی، از شر غم و ناراحتی خلاص شویم. به همین جهت، وقتی به مسئله عشق در رابطه میرسیم، از اینکه خود را به تمامی در آن غرق کنیم واهمه داریم چراکه فکر میکنیم چنین شادی بزرگی حتما با خود غم بزرگی همراه دارد.
۵- عشق معمولا نابرابر است.
بسیاری از مردم معتقدند دلیل دوری کردن آنها از عشق این است که طرف مقابلشان آنها را «بیش از حد دوست دارد». آنها نگرانند که اگر درگیر این فرد شوند، ممکن است احساساتشان خیلی درگیر نشود و در نتیجه طرف مقابل آسیب ببیند یا احساس طرد شدن بکند. حقیقت این است که عشق معمولا نامتوازن است و از فردی به فرد دیگر و از لحظهای به لحظهای دیگر متغیر است. احساسات ما نسبت به یک فرد نیرویی دائما در حال تغییر است. در کسری از ثانیه ممکن است از دست کسی که عاشقش هستیم عصبانی و ناراحت شویم یا حتی از او احساس تنفر کنیم. باید نسبت به تغییر احساساتمان در طول زمان نگاه باز و پذیرایی داشته باشیم. نگرانی یا احساس گناه درباره احساسمان نسبت به فرد مقابل باعث میشود نتوانیم کسی را که به ما ابراز علاقه میکنید بشناسیم و در نتیجه جلوی ایجاد یک رابطه خوب که شما را خوشحال میکند گرفته میشود.
۶- رابطه باعث از بین رفتن ارتباط ما با خانوادهمان میشود.
روابط میتوانند نماد غایی رشد باشند. رابطه نمایندهای از شروع زندگی مستقل بهعنوان افرادی مستقل است. این رشد و توسعه میتواند بهعنوان جدایی از خانواده هم دیده شود. این جدایی بیش از آنکه یک جدایی فیزیکی باشد، جدایی از هویت قدیمی است. این تغییر فقط به معنی ترک خانواده نیست بلکه بیشتر در سطح احساسی اتفاق میافتد. در این حالت، ما دیگر احساس نمیکنیم بچه خانوادهایم و و با پویایی منفیای که به روابط اولیه و هویت ما شکل دادهاند فرق دارد.
۷- عشق ترسهای وجودی و درونی ما را زنده میکند.
هر چه بیشتر داشته باشیم، بیشتر از دست میدهیم. هر چه بیشتر به یک انسان عشق بورزیم، بیشتر میترسیم که او را از دست بدهیم. وقتی عاشق میشویم، نه تنها با ترس از دست دادن طرف مقابلمان روبهرو میشویم، بلکه بیشتر درگیر مسئله مرگ خود میشویم. اکنون زندگی ما ارزشمندتر و جذابتر شده، بنابراین فکر از دست دادن آن ما را میترساند. در تلاش برای از بین بردن این ترس، دچار نگرانیهای سطحی شده و شروع به دعو و درگیری با طرف مقابلمان میکنیم، یا بدتر از آن، کلا رابطه را پایان میدهیم. ما بهندرت آگاهی لازم برای مقابله با این ترسهای وجودی را داریم. حتی ممکن است هزاران دلیل برای پایان دادن به رابطه بتراشیم. با این وجود، دلایل ما ممکن است راهحلهای کارآمدی باشند و چیزی که در این قضیه نیروی انگیزشی و حرکتی ما میشود ترسهای عمیق از دست دادن است.
اکثر روابط ما را در مقابل یورش چالشها قرار میدهند. شناختن ترسهایمان درباره صمیمی شدن و اینکه چگونه آنها به رفتار ما جهت میدهند، گامی مهم در جهت ایجاد یک رابطه درازمدت و کامل است. این ترسها ممکن است در پس توجیهات مختلفی پنهان شوند اما نکته مهم این است که وقتی وارد یک رابطه عاشقانه میشویم، باید مشکلات درونی سر راه ایجاد یک رابطه مثبت و خوب را بشناسیم. در این حالت، این شانس را به خودمان دادهایم که وارد یک عشق حقیقی و ابدی بشویم.
منبع: psychologytoday
پیشنهاد میکنیم مطالب و ویدئوهای زیر را نیز مشاهده کنید:
کدام موفقتر است: خانواده سنتی یا خانواده مدرن؟ (مقاله)
آیا هر انسانی نیمه گمشدهای دارد؟ (مقاله)
آیا خوشبختی را میتوان با پول خرید؟ (ویدئو)
چرا «دوستت دارم» کافی نیست؟ (مقاله)
۶ نکته کلیدی برای درک زنها (مقاله)
همه ما داستانهای عشقهای ازدسترفته زیادی را میشناسیم و پرسش «چرا رابطهها از بین میروند» نیز بهشدت در پس ذهنهایمان حضور دارد. چه بدانیم یا چه ندانیم، بسیاری از ما انسانها از عاشق شدن هراس داریم. در حالی که ترسهایمان ممکن است خود را به شیوهها یا در مراحل مختلف نشان دهند، بسیاری از ما خود را در پناهگاههایی پنهان میکنیم تا از آسیب دیدن در روابط مصون بمانیم. اما این پناهگاهها در ما توهم اشتباهی ایجاد میکنند و باعث میشوند نتوانیم به دیگران نزدیک شویم. در این مطلب میخواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم: چه چیزی ما را از صمیمیت میترساند؟ چه چیزی جلوی ما را برای ایجاد یک رابطه عاشقانه میگیرد؟
۱- عشق واقعی ما را آسیبپذیر میکند.
رابطه جدید یک قلمروی ناشناخته است و بسیاری از ما از این ابهام و ناشناختگی یک ترس طبیعی داریم. اینکه به خودمان اجازه عاشق شدن بدهیم به این معنی است که وارد خطر شدهایم. ما به طرف مقابلمان اعتماد میکنیم و به او اجازه میدهیم روی ما تاثیر بگذارد که این مسئله به ما احساس آسیبپذیر بودن و تحت تاثیر بودن میدهد. مرکز دفاعی درون ما دچار چالش میشود. عاداتی طولانیمدتی که به ما اجازه میداد روی خودمان تمرکز داشته باشیم، شروع به تغییر کردن و کمرنگ شدن میکنند. کمکم به این عقیده میرسیم که هر چه مراقب باشیم، بیشتر آسیب میبینیم.
۲- عشق جدید آسیبهای گذشته را زنده میکند.
وقتی وارد یک رابطه جدید میشویم، بهندرت پیش میآید از اینکه چگونه تحت تاثیر گذشته خود هستیم آگاه باشیم. مسائلی که در رابطه قبلی باعث آزار ما شده و مسائلی که از کودکی ما سرچشمه میگیرد تاثیر بسیار زیادی روی درک ما از فردی که با ما در رابطه جدید است و نحوه عملکرد ما در رابطه عاشقانه میگذارد. مسائل منفی گذشته ممکن است باعث شود ما در رابطه جدید محتاط عمل کنیم. همچنین ممکن است از ایجاد صمیمیت در رابطه جدید خودداری کنیم چراکه این وضعیت جدید، احساساتی از گذشته نظیر فقدان، عصبانیت یا طرد شدن را برمیانگیزد. دکتر پت لاو در این مورد میگوید: «وقتی زمان زیادی انتظار چیزی مانند عشق را میکشید، با درد همراه میشود»؛ دردی که در گذشته در شما وجود نداشته است.
۳- عشق هویت قدیمی ما را به چالش میکشد.
در درون بسیاری از ما احساساتی نهفته است که ما را از «دوستداشتهنشدن» میترساند. در همه ما یک «صدای درونی منتقد» وجود دارد که مانند یک مربی ستمگر عمل میکند و دائما در سر ما میگوید تو ارزش نداری یا لایق شاد بودن نیستی. ریشه این مربی ستمگر در تجربیات بد کودکی، رفتارهای انتقادیای که در دوران کودکی در معرض آنها بودهایم و همچنین احساسهایی که والدینمان نسبت به خودشان داشتهاند، سرچشمه میگیرد.
در حالی که این رفتارها بهخودیخود آسیبزنندهاند اما بهمرور در درون ما نهادینه میشوند. وقتی بزرگ میشویم ممکن است دیگر آنها را در درونمان بهعنوان یک نیروی منفی درک نکنیم و آنها را بهعنوان یک وجه مخرب در درونمان بپذیریم. این افکار انتقادی یا «صداهای درونی» معمولا آسیبزننده و ناخوشایند هستند، اما به هر حال وقتی در وجود ما نهادینه میشوند، آشنا به نظر میرسند. وقتی فرد جدیدی ما را بهگونهای متفاوت از صداهای درونیمان میبیند، به ما عشق میورزد و قدردان ماست، کمی احساس ناراحتی و دفاعی میکنیم، چراکه وضعیت جدید با وضعیتی قدیمی که به آن عادت کردهایم و هویت قدیمی ما را شکل داده، کاملا متفاوت است.
۴- لذت واقعی درد واقعی همراه دارد.
هر وقت یک لذت واقعی و احساس ارزشمند بودن را در سطحی عاطفی تجربه میکنیم، ممکن است منتظر جاری شدن میزان زیادی غم در زندگی خود باشیم. بسیاری از ما از چیزهایی که ما را بسیار خوشحال میکنند، دوری میکنیم، زیرا همان چیزها همزمان ما را ناراحت هم میکنند. برعکس این موضوع هم صادق است؛ خیلی وقتها ما نمیتوانیم بدون روی برگرداندن از شادی، از شر غم و ناراحتی خلاص شویم. به همین جهت، وقتی به مسئله عشق در رابطه میرسیم، از اینکه خود را به تمامی در آن غرق کنیم واهمه داریم چراکه فکر میکنیم چنین شادی بزرگی حتما با خود غم بزرگی همراه دارد.
۵- عشق معمولا نابرابر است.
بسیاری از مردم معتقدند دلیل دوری کردن آنها از عشق این است که طرف مقابلشان آنها را «بیش از حد دوست دارد». آنها نگرانند که اگر درگیر این فرد شوند، ممکن است احساساتشان خیلی درگیر نشود و در نتیجه طرف مقابل آسیب ببیند یا احساس طرد شدن بکند. حقیقت این است که عشق معمولا نامتوازن است و از فردی به فرد دیگر و از لحظهای به لحظهای دیگر متغیر است. احساسات ما نسبت به یک فرد نیرویی دائما در حال تغییر است. در کسری از ثانیه ممکن است از دست کسی که عاشقش هستیم عصبانی و ناراحت شویم یا حتی از او احساس تنفر کنیم. باید نسبت به تغییر احساساتمان در طول زمان نگاه باز و پذیرایی داشته باشیم. نگرانی یا احساس گناه درباره احساسمان نسبت به فرد مقابل باعث میشود نتوانیم کسی را که به ما ابراز علاقه میکنید بشناسیم و در نتیجه جلوی ایجاد یک رابطه خوب که شما را خوشحال میکند گرفته میشود.
۶- رابطه باعث از بین رفتن ارتباط ما با خانوادهمان میشود.
روابط میتوانند نماد غایی رشد باشند. رابطه نمایندهای از شروع زندگی مستقل بهعنوان افرادی مستقل است. این رشد و توسعه میتواند بهعنوان جدایی از خانواده هم دیده شود. این جدایی بیش از آنکه یک جدایی فیزیکی باشد، جدایی از هویت قدیمی است. این تغییر فقط به معنی ترک خانواده نیست بلکه بیشتر در سطح احساسی اتفاق میافتد. در این حالت، ما دیگر احساس نمیکنیم بچه خانوادهایم و و با پویایی منفیای که به روابط اولیه و هویت ما شکل دادهاند فرق دارد.
۷- عشق ترسهای وجودی و درونی ما را زنده میکند.
هر چه بیشتر داشته باشیم، بیشتر از دست میدهیم. هر چه بیشتر به یک انسان عشق بورزیم، بیشتر میترسیم که او را از دست بدهیم. وقتی عاشق میشویم، نه تنها با ترس از دست دادن طرف مقابلمان روبهرو میشویم، بلکه بیشتر درگیر مسئله مرگ خود میشویم. اکنون زندگی ما ارزشمندتر و جذابتر شده، بنابراین فکر از دست دادن آن ما را میترساند. در تلاش برای از بین بردن این ترس، دچار نگرانیهای سطحی شده و شروع به دعو و درگیری با طرف مقابلمان میکنیم، یا بدتر از آن، کلا رابطه را پایان میدهیم. ما بهندرت آگاهی لازم برای مقابله با این ترسهای وجودی را داریم. حتی ممکن است هزاران دلیل برای پایان دادن به رابطه بتراشیم. با این وجود، دلایل ما ممکن است راهحلهای کارآمدی باشند و چیزی که در این قضیه نیروی انگیزشی و حرکتی ما میشود ترسهای عمیق از دست دادن است.
اکثر روابط ما را در مقابل یورش چالشها قرار میدهند. شناختن ترسهایمان درباره صمیمی شدن و اینکه چگونه آنها به رفتار ما جهت میدهند، گامی مهم در جهت ایجاد یک رابطه درازمدت و کامل است. این ترسها ممکن است در پس توجیهات مختلفی پنهان شوند اما نکته مهم این است که وقتی وارد یک رابطه عاشقانه میشویم، باید مشکلات درونی سر راه ایجاد یک رابطه مثبت و خوب را بشناسیم. در این حالت، این شانس را به خودمان دادهایم که وارد یک عشق حقیقی و ابدی بشویم.
منبع: psychologytoday
پیشنهاد میکنیم مطالب و ویدئوهای زیر را نیز مشاهده کنید:
کدام موفقتر است: خانواده سنتی یا خانواده مدرن؟ (مقاله)
آیا هر انسانی نیمه گمشدهای دارد؟ (مقاله)
آیا خوشبختی را میتوان با پول خرید؟ (ویدئو)
چرا «دوستت دارم» کافی نیست؟ (مقاله)
۶ نکته کلیدی برای درک زنها (مقاله)
اگر این مطلب برای شما مفید بوده، از ویدوآل حمایت کنید
کلیک کنید
سوالات و نظرات کاربران
0
somaye
شنبه، 19 اسفند 1396
چه متن خوبی بود ممنون .
چیزی که من تو عشق فهمیدم اینه که عشق رو نباید قضاوت کرد تو عشق شما اون فرد رو به کاملترین شکل وجود خودش میبینید .اصلا مهم نیست اون فرد الان چقدر گیر ذهنی داره یا اصلا لایق این عشق هست . انگار اون تو بعد دیگه ای برای شما کاملترین. اگر بتونید وابستگی رو رها کنید و فقط عمیق عشق بورزید و به انتخاب اون شخص احترام بذارید دنیا دریچه ی جدیدی رو به روتون باز میکنه و اون لحظه میفهمید دیگه حتی مهم نیست اون چقدر شما رو دوست داره ،یا این رابطه آینده دار هست یا نیست،اینجا فقط خود عشق ورزیدن مهم هست انگار اون آدم خاصی که بهش عشق میورزید همون درگاه رو به خداست و قتی این واقعیت بفهمید همه چی به شکل زیبایی واحد ویگانه میشه . به نظرم این مهمترین کاریه که هر انسانی باید انجام بده . تنها چیزی که به کل زندگیتون معنی میده .
0
علی زارعی
شنبه، 14 اسفند 1395
من که هیچگاه نتونستم دخترا رو درک کنم...نمیدونم رابطه اونا یه نوع خاله بازیه رشد یافته هست .(!)یا(؟)....گاهی وقتا به حدی ازشون خوشت میاد که ناخودآگاه بهشون وابسته میشی ،یه وقتایی هم انقدر نچسب و گَنده دماغ میشن که نمیشه با یک مَن عسل هم از پسشون بر بیای..
0
محدثه صدقی
سه شنبه، 24 اسفند 1395
واقعا شما فکر میکنید ملت از عاشق شدن میترسن؟؟؟؟؟
اون چیزی که من میبینم اینه که عشق از ادما میترسه
0
مرضیه امیری
چهارشنبه، 13 بهمن 1395
وقتی عاشق میشی خیلی خوشی و تفریح های جدیدی داری اما از خیلی چیزا باید بگذری و رو خیلی چیزا چشماتو ببندی
0
سمیرا دهقانی
دوشنبه، 27 دی 1395
عاشقی علاوه بر خوشی و خاطره هایی ک داره بیشتر باعث دردسر ادم میشه.عاشقی تازمانی ک شریک زندگیت صددرصد مشخص نشده چیز به درد نخوریه. وقتی مطمئن شدی شریک زندگیت کیه اوونوقت عاشقش شو.
0
مصطفی کهن
دوشنبه، 29 آذر 1395
عاشق شدن دردسر خیلی داره از اعصاب خوردی تا افسردگی تالبته مزیت هایی هم داره افزایش اعتماد به نفس و خودباوری
0
پوژنگ پروازی
دوشنبه، 22 آذر 1395
ای سوخته سوخته سوختنی...
ای اتش دوزخ از تو افروختنی...
عشق امدنی بود،نه اموختنی،،،،
0
سروش عباسی
دوشنبه، 10 آبان 1395
سلام وقتی عاشق میشی به این موارد ذکر شده حتی کوچکترین توجهی نمیکنی ولی یا گذر زمان با اونها روبرو میشی و شاید در رابطه هم تاثیر گذار باشه
0
مهدی محمدزاده گیوه چی
یکشنبه، 02 آبان 1395
سلام خسته نباشید اصلا برای چی باید عاشق بشیم برای ایجاد ارتباط برای تولید مثل برای ایجاد هم دردی برای وقت گذرانی ویا برای خیلی چیزهای دیگه مثلا....؟
0
Alireza Ebrahim Taheri
یکشنبه، 02 آبان 1395
(پاسخ)
سلام. تجربه خودم رو میخوام بگم. شما وقتی واقعا "عاشق" بشی دیگه تمومه. نمیدونی چرا عاشق شدی یا اینکه حالا که عاشق شدی چیکار باید بکنی. ولی یه چیز فقط واست مهمه این عشق بورزی. این که گفتند با یه دلیل کوچیک بحث میکنید و حتی در لحظه حس تنفر دارید واقعا راسته ولی تمام این ها با دوباره کنار هم بودن و دریافت یک احساس کوچک فراموش خواهد شد. ولی هرچه عمیق تر میشید و به این فکر میکنید که ممکنه این رابطه دیگه نباشه خیلی بده واقعا احساس عذاب همراه با لذت عشق میکنید. ولی بازم میگم بی نظیره همه چی. امیدوارم وارد یه رابطه خوب بشید تا این چیزایی که من میگم رو درک کنید و واقعا لذتشو ببرید.
0
مهدی محمدزاده گیوه چی
جمعه، 07 آبان 1395
(پاسخ)
اگر یک روبات انسان نما با هوشی فوق ولعاده وشباهتی بهتر از انسان کاری کنه که عاشقش بشی چی ما به یک سطحی از تکنولوژی رسیدم که روباتها ی خواهند آمد که نمی توان آنها راتشخیص داد .
اگر بحث تولید مثل باشه که به طور مصنوعی هم حتی بودن نیاز از جنس مخالف درحال تولید کردن هستن
بحس شعور وادراک در تولید هوش مصنوعی به حدی رسیده که هوش مصنوعی توانایی خواب دیدن رو دارن و...؟
راستی یاد م رفتکه بگم دانشمندان ژاپنی دستگاهی تولید کردن که میتون ایجاد رویا کنه حتی به واقعت نزدیک باشه.
0
عبدالله زارع
یکشنبه، 02 آبان 1395
یکی از دلایل عاشقی، احساس تعلق است. انسان دوست دارد آن را که میپسندد داشته باشد
0
Siavash Gholami
شنبه، 01 آبان 1395
نظریات خوب و نویی بود آفریت جناب شکیب
0
فرزین اکبری
شنبه، 01 آبان 1395
آقای شکیب فقط درباره عشق دو فرد و رابطه بود.
من فکر کردم درباره عشق به زندگی ، عشق به خوب بودن و مردم و... بود.
دراین باره هم مقاله بزارید.
وگرنه درباره این عشق تا چندین ساعت میشه درباره اش بحث و گفتگو کرد.
0
فرزاد وزیری
شنبه، 01 آبان 1395
تا به حال از این منظر بهش فکر نکرده بودم
0
نازنین پوریان
شنبه، 01 آبان 1395
واقعا مقاله ی خوبی بود ممنون از آقای شکیب
مترجم
میلاد شکیب
تامین و مدیریت محتوا حرفه اصلیام است؛ فرقی نمیکند در یک نشریه یا در فضای آنلاین. آنچه مهم است دقت در نوشتن، استفاده از منابع معتبر، بهرهگیری از یک زبان ساده و روان و تامین محتوای کاربردی است.