چرا عشق می ورزیم؟
اگر این مطلب برای شما مفید بوده، از ویدوآل حمایت کنید
کلیک کنید
سوالات و نظرات کاربران
-2
پوریا علیخانی
چهارشنبه، 19 اردیبهشت 1397
زنی رو ندیدم که لیاقت عشق منو داشته باشه.
1
نرگس ابارشی
چهارشنبه، 20 اردیبهشت 1396
عشق ورزیدن خوبه مهم اینه چطور حفظش کنیم :)
1
Mehdi
چهارشنبه، 30 فروردین 1396
من نمیخوام نظری در مورد عشق اضافه کنم از دلایل هرمونی تا نیاز جنسی یا اجتماعی بودن انسان یا کامل شدنش یا هر چیزه دیگه ای همشون درستن فقط مطمئنم انسان موجود پیچیده ایه و عشق فقط یه دلیل نداره مجموعه از اوناس و همینطور که ویدئو میخواست بگه باید امتحان شه و ایا ما جراتشو داریم؟
0
مرتضی تبریزی
پنج شنبه، 12 اسفند 1395
عشق ورزیدن در ذات انسان ها وجود داره مثل خیلی از غرایز دیگه .
0
علیرضا احمدی
جمعه، 06 اسفند 1395
به این خاطر عشق می ورزیم که نیازمون رو برطرف کنیم یجورای احساس نیاز میرسونیم به طرف مقابل
اما این احساس هم میتونه مثبت باشه هم منفی
1
م کهن
چهارشنبه، 08 دی 1395
چون انسان اجتماعیه و هم نیاز داره محبت ببینه و محبت کنه نیاز به عشق داریم
0
فرزین اکبری
چهارشنبه، 05 آبان 1395
خانوم فایزه مجاهدطلب بخاطر صدای زیباتون و گویندگیتون مچکرم 🌹🌹
0
shirin
شنبه، 17 مهر 1395
یه ویدئو در مورد عشق داشتین که اثبات میکرد عشق کاملا حس قلبی نیست و یه چیز علمیه میشه باز بزارین ویدوئو رو؟
توضیحات
آه...عشق رمانتیک، زیبا و محسورکننده، مایه دلشکستگی و آسیب روحی و بعضی اوقات همهی اینها با هم. چرا تصمیم میگیریم خودمان را در در این چالش احساسی قرار بدهیم؟
آیا عشق به زندگی ما معنی میدهد یا فراری از تنهاییها و رنجمان است؟ آیا عشق لباس مبدلی برای امیال جنسیمان است یا حیله ی زیستشناسی برای تواید مثل؟ آیا همهی نیازمان عشق است؟ یا همهی ما به آن نیاز داریم؟ چه عشق رومانتیک هدفی در پی داشته باشد و چه نه، روانشناسی و علم، هنوز هیچ کدام نتوانسته اند آن را کشف کنند. اما با گذر زمان، تعدادی از مورد قبول ترین فلاسفه، تئوریهای فریبنده ای را ارائه دادهاند. افلاطون، فیلسوف یونان باستان، بیان کرد که ما عشق میورزیم تا کامل شویم. در کتاب ضیافت، افلاطون دربارهی ضیافت شامی مینویسد که درآن آریستوفان، نمایشنامهنویس کمدی، مهمانانان را با این داستان که در ادامه خواهیم گفت، سرگرم میکند.
انسانها، زمانی حیواناتی با 4دست، 4پا و دو سر بودهاند. روزی آنها خدا را خشمگین میکنند و زئوس همهی آنها را دو نیم میکند. از آن به بعد هر کسی نیمی از خودش را گم میکند. عشق اشتیاق برای پیدا کردن نیمهی گمشدهای است که به شما حس کامل شدن میدهد یا حداقل این چیزی است که افلاطون باور داشت یک طنزنویس سرخوش خواهد گفت.
عشق ما را به بچهدارشدن فریب میدهد. بعدها فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور ادعا کرد که بنیان داشتن عشق بر امیال جنسی، توهمی شهوانی است. او گفت، ما عشق می ورزیم چون امیالمان به می باورانند که کس دیگری ما را شاد می کند، اما ما به سختی در اشتباهیم. طبیعت ما را برای تولید مثل فریب میدهد و عشقی که به دنبالش هستیم با فرزندانمان به کمال میرسد. وقتی امیال جنسیمان برطرف شد، به هستی زجرآورمان برمی گردیم و چرخهی کار پر زحمت انسان را جاودانه می کنیم. به نظر میآید که یک نفر نیاز به بغل کردن دارد.
عشق گریزی از تنهاییمان است. به عقیدهی برتراند راسل، برنده ی جایزهی نوبل، ما عشق می ورزیم تا امیال فیزیکی و روحیمان را فرو بنشانیم. انسان ها برای تولید مثل طراحی شدهاند اما بدون لذت عشق پرحرارت، رابطهی جنسی راضی کننده نیست. ترس ما از دنیای بیرحم و سرد ما را به ساختن سپرهای سختی وامیدارد که از ما محافظت کرده و ما را در قرنطینه نگه میدارد.
عشق، دلخوشی، صمیمیت و گرماست و به ما در غلبه بر ترسهایمان از جهان کمک میکند. از غار تنهاییتان بیرون بیایید و بیشتر درگیر زندگی بشوید. عشق، کل هستیتان را بهبود می بخشد و آن را بهترین چیز زندگیتان میسازد .
عشق دردی گمراه کننده است. به احتمال زیاد بین سیذارتا گوتاما که بعدا با نام بودا یا هدایت شده معروف شد و براتراند راسل بحث جالبی درمیگرفت. بودا میگفت ما عشق میورزیم تا امیال ابتداییمان را برطرف کنیم اما آرزوهای پر تبوتابمان ناقصند و وابستگیها و عشق رمانتیک از منابع اصلی درد و رنجند. خوشبختانه بودا راههای هشتگانه را پیدا کرد، برنامه ای برای فرو نشاندن عطش و میل تا به نیروانا برسیم، حالت روشنی از آرامش، شفافیت، خرد و شفقت.چائو شوئکشین رمان نویس، این عقیده ی بودایی را به تصویر میکشد. این عشق رمانتیک در یکی از بزرگترین رمانهای چینی "رویای تالار قرمز" ابلهانه به نظر می رسد. در زیر داستان این رمان، ژا ری، عاشق شی فنگ میشود اما شی فنگ او را فریب داده و تحقیر میکند. تداخل احساسات عشق و نفرت او را از پا در میآورد. یک تائوئیست به او آینه ای جادویی می دهد که تا زمانی که به درون آن نگاه نکند درمان میشود. اما خب البته او به درون آینه نگاه میکند و در آینه شی فنگ را میبیند. روح او وارد آینه می شود. او به زنجیرهای آهنی کشیده میشود تا همانجا بمیرد. البته همهی بودائیست ها دربارهی عشق رمانتیک و شهوانی اینگونه نمیاندیشند اما نکتهی اخلاقی این داستان این است که وابستگیهای اینچنینی، تراژدی می آفرینند و علاوه بر آینه های جادویی باید از آن دوری شود.
عشق به ما اجازه میدهد که فراتر از خودمان برویم. پس بیایید بحثمان را با یک مورد خوشبینانه به پایان برسانیم. فیلسوف فرانسوی، سیمون دوبوار، میگوید، عشق تمایل به ادغام با کس دیگری است و این کار به زندگی ما معنا میبخشد. اگرچه او بیشتر به این که چهگونه میتوانیم بهتر عشق بورزیم اهمیت میداد تا علت عشق ورزیدن. او به این نتیجه رسید که ایراد عشق سنتی این است که آن قدر ما را دربند میکند که حتی میخواهیم آن را دلیل هستی مان قرار دهیم اما وابستگی به کس دیگری برای تعریف زندگیمان به زودی منجر به ملال و بازیهای قدرت میشود. برای جلوگیری از افتادن در این دام، بوار عشق ورزی حقیقی را پیشنهاد میکند که بیشتر شبیه یک دوستی عظیم است. عشاق به یکدیگر و همراه هم در کشف خود، پیشرفت و غنای زندگی و جهانشان کمک میکنند.
با این حال که شاید هیچ وقت نفهمیم چرا عاشق میشویم اما میتوانیم مطمئن باشیم که یک سواری پرهیجان احساسی را در پیش خواهیم داشت.
عشق ترسناک و روح بخش است؛ مار را رنج میدهد و به اوج میبرد. شاید خودمان را گم کنیم یا شاید خود را کشف کنیم. عشق میتواند دلمان را بشکند یا میتواند بهترین اتفاق زندگیمان باشد. جرئتش را دارید که بفهمید کدام یکی است؟
لینک ویدیو به زبان اصلی در یوتـیوب
آیا عشق به زندگی ما معنی میدهد یا فراری از تنهاییها و رنجمان است؟ آیا عشق لباس مبدلی برای امیال جنسیمان است یا حیله ی زیستشناسی برای تواید مثل؟ آیا همهی نیازمان عشق است؟ یا همهی ما به آن نیاز داریم؟ چه عشق رومانتیک هدفی در پی داشته باشد و چه نه، روانشناسی و علم، هنوز هیچ کدام نتوانسته اند آن را کشف کنند. اما با گذر زمان، تعدادی از مورد قبول ترین فلاسفه، تئوریهای فریبنده ای را ارائه دادهاند. افلاطون، فیلسوف یونان باستان، بیان کرد که ما عشق میورزیم تا کامل شویم. در کتاب ضیافت، افلاطون دربارهی ضیافت شامی مینویسد که درآن آریستوفان، نمایشنامهنویس کمدی، مهمانانان را با این داستان که در ادامه خواهیم گفت، سرگرم میکند.
انسانها، زمانی حیواناتی با 4دست، 4پا و دو سر بودهاند. روزی آنها خدا را خشمگین میکنند و زئوس همهی آنها را دو نیم میکند. از آن به بعد هر کسی نیمی از خودش را گم میکند. عشق اشتیاق برای پیدا کردن نیمهی گمشدهای است که به شما حس کامل شدن میدهد یا حداقل این چیزی است که افلاطون باور داشت یک طنزنویس سرخوش خواهد گفت.
عشق ما را به بچهدارشدن فریب میدهد. بعدها فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور ادعا کرد که بنیان داشتن عشق بر امیال جنسی، توهمی شهوانی است. او گفت، ما عشق می ورزیم چون امیالمان به می باورانند که کس دیگری ما را شاد می کند، اما ما به سختی در اشتباهیم. طبیعت ما را برای تولید مثل فریب میدهد و عشقی که به دنبالش هستیم با فرزندانمان به کمال میرسد. وقتی امیال جنسیمان برطرف شد، به هستی زجرآورمان برمی گردیم و چرخهی کار پر زحمت انسان را جاودانه می کنیم. به نظر میآید که یک نفر نیاز به بغل کردن دارد.
عشق گریزی از تنهاییمان است. به عقیدهی برتراند راسل، برنده ی جایزهی نوبل، ما عشق می ورزیم تا امیال فیزیکی و روحیمان را فرو بنشانیم. انسان ها برای تولید مثل طراحی شدهاند اما بدون لذت عشق پرحرارت، رابطهی جنسی راضی کننده نیست. ترس ما از دنیای بیرحم و سرد ما را به ساختن سپرهای سختی وامیدارد که از ما محافظت کرده و ما را در قرنطینه نگه میدارد.
عشق، دلخوشی، صمیمیت و گرماست و به ما در غلبه بر ترسهایمان از جهان کمک میکند. از غار تنهاییتان بیرون بیایید و بیشتر درگیر زندگی بشوید. عشق، کل هستیتان را بهبود می بخشد و آن را بهترین چیز زندگیتان میسازد .
عشق دردی گمراه کننده است. به احتمال زیاد بین سیذارتا گوتاما که بعدا با نام بودا یا هدایت شده معروف شد و براتراند راسل بحث جالبی درمیگرفت. بودا میگفت ما عشق میورزیم تا امیال ابتداییمان را برطرف کنیم اما آرزوهای پر تبوتابمان ناقصند و وابستگیها و عشق رمانتیک از منابع اصلی درد و رنجند. خوشبختانه بودا راههای هشتگانه را پیدا کرد، برنامه ای برای فرو نشاندن عطش و میل تا به نیروانا برسیم، حالت روشنی از آرامش، شفافیت، خرد و شفقت.چائو شوئکشین رمان نویس، این عقیده ی بودایی را به تصویر میکشد. این عشق رمانتیک در یکی از بزرگترین رمانهای چینی "رویای تالار قرمز" ابلهانه به نظر می رسد. در زیر داستان این رمان، ژا ری، عاشق شی فنگ میشود اما شی فنگ او را فریب داده و تحقیر میکند. تداخل احساسات عشق و نفرت او را از پا در میآورد. یک تائوئیست به او آینه ای جادویی می دهد که تا زمانی که به درون آن نگاه نکند درمان میشود. اما خب البته او به درون آینه نگاه میکند و در آینه شی فنگ را میبیند. روح او وارد آینه می شود. او به زنجیرهای آهنی کشیده میشود تا همانجا بمیرد. البته همهی بودائیست ها دربارهی عشق رمانتیک و شهوانی اینگونه نمیاندیشند اما نکتهی اخلاقی این داستان این است که وابستگیهای اینچنینی، تراژدی می آفرینند و علاوه بر آینه های جادویی باید از آن دوری شود.
عشق به ما اجازه میدهد که فراتر از خودمان برویم. پس بیایید بحثمان را با یک مورد خوشبینانه به پایان برسانیم. فیلسوف فرانسوی، سیمون دوبوار، میگوید، عشق تمایل به ادغام با کس دیگری است و این کار به زندگی ما معنا میبخشد. اگرچه او بیشتر به این که چهگونه میتوانیم بهتر عشق بورزیم اهمیت میداد تا علت عشق ورزیدن. او به این نتیجه رسید که ایراد عشق سنتی این است که آن قدر ما را دربند میکند که حتی میخواهیم آن را دلیل هستی مان قرار دهیم اما وابستگی به کس دیگری برای تعریف زندگیمان به زودی منجر به ملال و بازیهای قدرت میشود. برای جلوگیری از افتادن در این دام، بوار عشق ورزی حقیقی را پیشنهاد میکند که بیشتر شبیه یک دوستی عظیم است. عشاق به یکدیگر و همراه هم در کشف خود، پیشرفت و غنای زندگی و جهانشان کمک میکنند.
با این حال که شاید هیچ وقت نفهمیم چرا عاشق میشویم اما میتوانیم مطمئن باشیم که یک سواری پرهیجان احساسی را در پیش خواهیم داشت.
عشق ترسناک و روح بخش است؛ مار را رنج میدهد و به اوج میبرد. شاید خودمان را گم کنیم یا شاید خود را کشف کنیم. عشق میتواند دلمان را بشکند یا میتواند بهترین اتفاق زندگیمان باشد. جرئتش را دارید که بفهمید کدام یکی است؟
لینک ویدیو به زبان اصلی در یوتـیوب
تهيهکننده
Ted Ed
تد سکویی برای انتشار ایدههایی است که ارزش انتشار دارند. تد کار خود را در سال 1984 به عنوان کنفرانسی که فصل مشترک تکنولوژی، سرگرمی و طراحی بود آغاز کرد.
مترجم,گوينده
فائزه مجاهدطلب
رشتهی بازیگری-کارگردانی رو در دانشگاه هنر تهران خوندم. بازیگری رو دوست دارم و دلم میخواد که هر روز از زندگیم پر از تجربههای جدید باشه.