چرا از ترسیدن لذت میبریم؟
اگر این مطلب برای شما مفید بوده، از ویدوآل حمایت کنید
کلیک کنید
سوالات و نظرات کاربران
0
باسط محمدی
دوشنبه، 09 اسفند 1395
ترسدن داریم تا ترسیدن
0
امیر قربانی
جمعه، 26 آذر 1395
همین که در سایت این امکان را فراهم کرده اید که در قسمت توضیحات همان صوت فیلم را به نوشته تبدیل کرده اید عالیه خیلی خوب هست دمتتتتتون گرم
توضیحات
در همین لحظه یک جایی مردم صف کشیدند که خودشان را بترسانند؛ یا با یک سواری هیجان انگیز یا با یک فیلم ترسناک.
در اکتبر 2015 میلادی حدود 28 میلیون نفر از یک خانه جن زده در آمریکا دیدن کردند. خیلیها این رفتار را رفتاری گیج کننده میدانند و این سوال را مطرح میکنند که «چه چیز ترسیدن میتواند جالب و مورد توجه باشد؟»
ترس یک صفت بد در نظر گرفته میشود، اما کاملا بد نیست. برای شروع، در واقع ترس میتواند حس خیلی خوبی باشد. وقتی تهدیدی واکنش «جنگ و گریز» ما را فعال میکند، بدن ما با آزاد کردن مواد شیمیایی که فعالیت مغز و بدنمان را تغییر میدهد، آماده خطر میشود. این واکنش خود به خودی، سیستمی را به کار میاندازد که به بقای ما کمک میکند. به این صورت که انرژی لازم برای واکنش را تولید میکند و باعث میشود که درد را حس نکنیم و در عین حال بعضی از سیستم های غیر ضروری بدن مثل «تفکر انتقادی» (تفکر سنجشگر) را از کار میاندازد. این حس سرشار از انرژی، رهایی از درد و همینطور خلاص شدن از افکار مزاحم ( که معمولا مغزمان درگیرشان است)، همه و همه عالی به نظر میرسند، البته واقعا هم همینطور است؛ زیرا حالت این واکنش مثل حالتهایی است که ما در برانگیختگیهای مورد علاقهمان تجربه میکنیم، مثل هیجان، خوشحالی و حتی حسمان در حالت آرامش؛ و فقط تفاوتشان در فضا و زمان است.
اگر در شرایط یک خطر واقعی قرار گرفته باشیم، تمرکزمان روی بقاء معطوف میشود و نه بر جالب بودن آن وضعیت. اما اگر این حالت از برانگیختگی را در یک محل امن ایجاد کنیم، میتوانیم به جای ترس از به خطر افتادن زندگیمان، از این برانگیختگی طبیعی لذت ببریم. برای همین است افرادی که سوار ترن هوایی میشوند، میتوانند در یک چشم به هم زدن به جای اینکه جیغ بکشند، بخندند. در این حالت بدن شما در حالت بی حالی و بی حسی قرار دارد و شما می توانید حسی را که دارید تعیین کنید.
اگرچه واکنش به خطر، همگانی و جهانی است، اما تحقیقات تفاوت هایی را میان افراد مختلف نشان می دهد. این تفاوت ها در چگونگی کارکرد مواد شیمیایی مربوط به واکنش در برابر تهدید است. این قضیه روشن می کند که چرا بعضی افراد بیشتر از بقیه دنبال هیجان هستند.
باقی تفاوتهای فیزیکی بیانگر این است که چرا برخی عاشق سرگیجه ترن های هوایی پیچ در پیچ هستند، در حالی که برخی دیگر از دل درد های عصبی، که به خاطر شیب های تند ترن هوایی به وجود میآید، متنفرند؛ یا اینکه بعضی دیگر عاشق جیغ کشیدن در خانههای جن زده هستند، اما از رفتن به قبرستانهای واقعی میترسند.
کارکرد ترس بیشتر از یک برانگیختگی طبیعی جالب است. انجام کارهایی که از آن ها میترسیم باعث بالابردن عزت نفسمان می شود؛ مثل هر چالش شخصیتی دیگری، خواه انجام یک مسابقه باشد یا خواندن یک کتاب طولانی و قطور. اما وقتی که تمام می شود، احساس نوعی کمال به ما دست می دهد؛ حتی اگر بدانیم که در خطر واقعی هم نیستیم باز همین حس را خواهیم داشت. ممکن است فکر ما به ما بگوید که زامبیها واقعی نیستند، اما بدنمان چیز دیگری میگوید.
ترس حسی واقعی است؛ بنابراین تا وقتی زندهایم میترسیم و رضایت و حس کمال بعد از انجام کارهای ترسناک هم یک حس واقعی خواهد بود. این یک انطباق فرگشتی (تکامل) فوق العاده است. آنهایی که توازن درستی بین شجاعت و تعقل برقرار میکنند و میدانند که چه موقع باید بر ترسشان غلبه کرده و چه موقعی از ترسشان پیروی کنند؛ در نتیجه بقاء پیدا میکنند، غذا به دست میآورند و قلمروهای جدیدی نصیبشان میشود.
در نهایت، ترس میتواند باعث نزدیکی افراد به یکدیگر شود. احساسات میتوانند مسری باشند؛ وقتی که میبینید دوستتان جیغ می کشد یا می خندد، شما هم حس می کنید که باید همان کار را انجام دهید. دلیل آن این است که ما میتوانیم چیزهایی که دوستمان تجربه می کند را با خلق مجدد آن تجربه برای خودمان، حس کنیم. در واقع وقتی دوستمان جیغ میکشد، آن قسمتی از مغزمان فعال میشود که در مغز دوستمان هم فعال است. این کار نه تنها تجربه حسیمان را افزایش میدهد، بلکه باعث حس نزدیکی بین افرادی که در کنارشان هستیم نیز میشود. حس نزدیکی در موقع ترس، به کمک هورمون «اکسی توسین»(oxytocin) ایجاد می شود، که بدنمان در هنگام واکنش به جنگ و گریز ترشح میکند.
ترس تجربه احساسی قوی است و هر چیزی که باعث یک واکنش قوی شود، به خوبی در حافظه ما باقی می ماند؛ چراکه نمیخواهیم چیزی که باعث صدمه دیدنمان میشود را فراموش کنیم. بنابراین اگر از دیدن یک فیلم ترسناک با دوستانتان خاطره خوبی دارید و به شما حس رضایت داده است، میتوانید دست به کار شده و بارها و بارها آن را تکرار کنید.
در اکتبر 2015 میلادی حدود 28 میلیون نفر از یک خانه جن زده در آمریکا دیدن کردند. خیلیها این رفتار را رفتاری گیج کننده میدانند و این سوال را مطرح میکنند که «چه چیز ترسیدن میتواند جالب و مورد توجه باشد؟»
ترس یک صفت بد در نظر گرفته میشود، اما کاملا بد نیست. برای شروع، در واقع ترس میتواند حس خیلی خوبی باشد. وقتی تهدیدی واکنش «جنگ و گریز» ما را فعال میکند، بدن ما با آزاد کردن مواد شیمیایی که فعالیت مغز و بدنمان را تغییر میدهد، آماده خطر میشود. این واکنش خود به خودی، سیستمی را به کار میاندازد که به بقای ما کمک میکند. به این صورت که انرژی لازم برای واکنش را تولید میکند و باعث میشود که درد را حس نکنیم و در عین حال بعضی از سیستم های غیر ضروری بدن مثل «تفکر انتقادی» (تفکر سنجشگر) را از کار میاندازد. این حس سرشار از انرژی، رهایی از درد و همینطور خلاص شدن از افکار مزاحم ( که معمولا مغزمان درگیرشان است)، همه و همه عالی به نظر میرسند، البته واقعا هم همینطور است؛ زیرا حالت این واکنش مثل حالتهایی است که ما در برانگیختگیهای مورد علاقهمان تجربه میکنیم، مثل هیجان، خوشحالی و حتی حسمان در حالت آرامش؛ و فقط تفاوتشان در فضا و زمان است.
اگر در شرایط یک خطر واقعی قرار گرفته باشیم، تمرکزمان روی بقاء معطوف میشود و نه بر جالب بودن آن وضعیت. اما اگر این حالت از برانگیختگی را در یک محل امن ایجاد کنیم، میتوانیم به جای ترس از به خطر افتادن زندگیمان، از این برانگیختگی طبیعی لذت ببریم. برای همین است افرادی که سوار ترن هوایی میشوند، میتوانند در یک چشم به هم زدن به جای اینکه جیغ بکشند، بخندند. در این حالت بدن شما در حالت بی حالی و بی حسی قرار دارد و شما می توانید حسی را که دارید تعیین کنید.
اگرچه واکنش به خطر، همگانی و جهانی است، اما تحقیقات تفاوت هایی را میان افراد مختلف نشان می دهد. این تفاوت ها در چگونگی کارکرد مواد شیمیایی مربوط به واکنش در برابر تهدید است. این قضیه روشن می کند که چرا بعضی افراد بیشتر از بقیه دنبال هیجان هستند.
باقی تفاوتهای فیزیکی بیانگر این است که چرا برخی عاشق سرگیجه ترن های هوایی پیچ در پیچ هستند، در حالی که برخی دیگر از دل درد های عصبی، که به خاطر شیب های تند ترن هوایی به وجود میآید، متنفرند؛ یا اینکه بعضی دیگر عاشق جیغ کشیدن در خانههای جن زده هستند، اما از رفتن به قبرستانهای واقعی میترسند.
کارکرد ترس بیشتر از یک برانگیختگی طبیعی جالب است. انجام کارهایی که از آن ها میترسیم باعث بالابردن عزت نفسمان می شود؛ مثل هر چالش شخصیتی دیگری، خواه انجام یک مسابقه باشد یا خواندن یک کتاب طولانی و قطور. اما وقتی که تمام می شود، احساس نوعی کمال به ما دست می دهد؛ حتی اگر بدانیم که در خطر واقعی هم نیستیم باز همین حس را خواهیم داشت. ممکن است فکر ما به ما بگوید که زامبیها واقعی نیستند، اما بدنمان چیز دیگری میگوید.
ترس حسی واقعی است؛ بنابراین تا وقتی زندهایم میترسیم و رضایت و حس کمال بعد از انجام کارهای ترسناک هم یک حس واقعی خواهد بود. این یک انطباق فرگشتی (تکامل) فوق العاده است. آنهایی که توازن درستی بین شجاعت و تعقل برقرار میکنند و میدانند که چه موقع باید بر ترسشان غلبه کرده و چه موقعی از ترسشان پیروی کنند؛ در نتیجه بقاء پیدا میکنند، غذا به دست میآورند و قلمروهای جدیدی نصیبشان میشود.
در نهایت، ترس میتواند باعث نزدیکی افراد به یکدیگر شود. احساسات میتوانند مسری باشند؛ وقتی که میبینید دوستتان جیغ می کشد یا می خندد، شما هم حس می کنید که باید همان کار را انجام دهید. دلیل آن این است که ما میتوانیم چیزهایی که دوستمان تجربه می کند را با خلق مجدد آن تجربه برای خودمان، حس کنیم. در واقع وقتی دوستمان جیغ میکشد، آن قسمتی از مغزمان فعال میشود که در مغز دوستمان هم فعال است. این کار نه تنها تجربه حسیمان را افزایش میدهد، بلکه باعث حس نزدیکی بین افرادی که در کنارشان هستیم نیز میشود. حس نزدیکی در موقع ترس، به کمک هورمون «اکسی توسین»(oxytocin) ایجاد می شود، که بدنمان در هنگام واکنش به جنگ و گریز ترشح میکند.
ترس تجربه احساسی قوی است و هر چیزی که باعث یک واکنش قوی شود، به خوبی در حافظه ما باقی می ماند؛ چراکه نمیخواهیم چیزی که باعث صدمه دیدنمان میشود را فراموش کنیم. بنابراین اگر از دیدن یک فیلم ترسناک با دوستانتان خاطره خوبی دارید و به شما حس رضایت داده است، میتوانید دست به کار شده و بارها و بارها آن را تکرار کنید.
تهيهکننده
Ted Ed
تد سکویی برای انتشار ایدههایی است که ارزش انتشار دارند. تد کار خود را در سال 1984 به عنوان کنفرانسی که فصل مشترک تکنولوژی، سرگرمی و طراحی بود آغاز کرد.
مترجم
هومن مسیحا
گوینده
فائزه مجاهدطلب
رشتهی بازیگری-کارگردانی رو در دانشگاه هنر تهران خوندم. بازیگری رو دوست دارم و دلم میخواد که هر روز از زندگیم پر از تجربههای جدید باشه.
ویراستار
مرجان باقرنژاد
سال 1383 شروع فعالیت من در حرفه روزنامه نگاری و البته ویراستاری بود. همواره به دنبال ارتباط منطقی درون متنی، ثبات وهماهنگی، فارسی نویسی و همچنین صحت آن هستم.